English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4591 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
lead time U مدت زمان بین دادن سفارش و دریافت کالای مربوطه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
procurement lead time U زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
buyer's over U حالتی در بازار که پس ازفروش تمام کالا هنور کالای مربوطه مورد نقاضا میباشد
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
mid user U اپراتوری که اطلاعات مربوطه را از پایگاه داده ها دریافت میکند برای مشتری یا کاربر
lead time U زمان انجام سفارش
reorder interval U زمان بین دو سفارش
order time U زمان سفارش کالا
order processing time U زمان انجام سفارش
administrative lead time U زمان اداری دریافت اماد
order U سفارش دادن
send away for U سفارش دادن
indenting U سفارش دادن
indent U سفارش دادن
indents U سفارش دادن
place an order U سفارش دادن
call the shots <idiom> U سفارش دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
engage U از پیش سفارش دادن
reorder U دوباره سفارش دادن
To place an order for some goods. U کالائی را سفارش دادن
bespeak U ازپیش سفارش دادن
order U دستور دادن سفارش
to book something U چیزی را سفارش دادن
engages U از پیش سفارش دادن
order U سفارش دادن کالا یا جنس
order U سفارش دادن تنظیم کردن
To order a meal. U سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
indent upon a person for goods U درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
r. ofanyone's chattles U پس دادن کالای کسی
to t. a cusomer for goods U کالای نسیه به مشتری دادن توگلایاردوی اعتباعجنس به مشتری دادن
labeled cargo U کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
times U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
timed U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
receipts U دریافت رسید دادن
receipt U دریافت رسید دادن
impact shipment U کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
preferentialism U اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
bear U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bears U کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
economic order quantity U کمیت سفارش اقتصادی اقتصادی ترین مقدار سفارش
giffen good U نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
lose time U هدر دادن زمان
waste time U هدر دادن زمان
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
microcycle U برای دادن زمان اجرای دستورات
receives U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
receive U اخذ دریافت کردن جا دادن وپنهان کردن مال مسروقه
clocks U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clock U ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
ordering costs U هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
DSR U سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
check U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checked U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checks U حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
pertaining U مربوطه
respective U مربوطه
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
c U استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
arctic U مربوطه به نواحی قطبی
pertinent U وابسته به یکان مربوطه
sets U تعداد موضوعات مربوطه
tonal U مربوطه به اهنگ صدا
batches U در گروههای مربوطه و در یک ماشین
setting up U تعداد موضوعات مربوطه
set U تعداد موضوعات مربوطه
batch U در گروههای مربوطه و در یک ماشین
form U یات مربوطه را وارد میکند
designs U نظرات و موضوعات مربوطه در یک مدار
design U نظرات و موضوعات مربوطه در یک مدار
formed U یات مربوطه را وارد میکند
record U مجموعه موضوعات داده مربوطه
delivered duty paid U تحویل پس از پرداخت عوارض مربوطه
forms U یات مربوطه را وارد میکند
mode U یات مربوطه را وارد میکند
modes U یات مربوطه را وارد میکند
acknowledging U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledge U 1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
omission factor U تعداد متنهای مربوطه که در یک جستجو گم شدند
XGA U رنگ روی صفحه نمایش مربوطه
magnetic U آنچه میدان مغناطیسی مربوطه داد
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
relative U نوشتن برنامه با استفاده ازدستورات آدرس مربوطه
form U وسایل جانبی که مربوطه به خروجی چاپگر هستند.
formed U وسایل جانبی که مربوطه به خروجی چاپگر هستند.
forms U وسایل جانبی که مربوطه به خروجی چاپگر هستند.
series U گروه موضوعات مربوطه که مرتب شده اند
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
relative U محل مشخص در رابط ه با یک مرجع یا آدرس مربوطه پایه
scrolls U حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
scroll U حرکت دادن متن نمایش داده شده به صورت عمودی بالا یا پایین صفحه نمایش یک پیکسل یا خط در واحد زمان
cash-and-carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
battery integration end radar display U وسایل توزیع اتش الکترونیکی پدافند هوایی و رادارهای مربوطه
cash and carry U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
FAQ U الات عمومی و پاسخ آنها درباره یک موضوع مربوطه استphantom
cash-and-carries U نحوه پرداختی که در ان مشتری مبلغ مربوطه راپرداخته و کالا را با خودمیبرد
inputted U سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
strip U حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
input U سیگنالهای الکتریکی که به مدارهای مربوطه اعمال می شوند تا عملیات را انجام دهند
menu U مجموعه انتخابهایی که زیر ورودی مربوطه در میله منو نمایش داده می شوند
menus U مجموعه انتخابهایی که زیر ورودی مربوطه در میله منو نمایش داده می شوند
baltic exchange U بازار یاتالار بورسی در لندن که مربوط به کرایه کشتی ومعاملات مربوطه میباشد
enjoinment U سفارش
indent U سفارش
order U سفارش
reference U سفارش
indenting U سفارش
indents U سفارش
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
frequently U صفحه وب یا فایل کمک که حاوی سوالات متداول و پاسخ آن درباره یک موضوع مربوطه است
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presented U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time U زمان جستجو زمان طلب
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
factory order U سفارش ساخت
Put in a good word for me. U سفارش من رابکن
letter of recommendation U سفارش نامه
enjoined U سفارش کردن به
ordering U سفارش دهی
engaged U سفارش شده
enjoin U سفارش کردن به
enjoining U سفارش کردن به
enjoins U سفارش کردن به
economic order quantity U حد مطلوب سفارش
I asked for ... من سفارش ... را دادم.
acknowledgement of order U تصدیق سفارش
acknowledgement of order تایید سفارش
asking and ordering U درخواست و سفارش
back order U سفارش معوق
commendation U سفارش تقدیر
processing of the order U انجام سفارش
trial order U سفارش ازمایشی
blanket order U سفارش کلی
outwork U سفارش به بیرون
conditional order U سفارش مشروط
modification order U سفارش اصلاحی
order U دستور سفارش
purchase order U سفارش خرید
order format U قالب سفارش
order for goods U سفارش کالا
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
fingers U برنامه نرم افزاری که اطلاعات مربوطه به کاربر را به پایه آدرس پست الکترونیکی بازیابی میکند
finger U برنامه نرم افزاری که اطلاعات مربوطه به کاربر را به پایه آدرس پست الکترونیکی بازیابی میکند
outwork U سفارش به خارج از شرکت
order processing time U مدت انجام سفارش
reorder point U نقطه سفارش مجدد
open indent U سفارش خرید باز
dispatch order U سفارش حمل سریع
reorder cost U هزینه سفارش مجدد
indents U سفارش رسیده از خارج
re order U سفارش دوم باره
ordered U سفارش داده شده
indents U سفارش درخواست کردن
indenting U سفارش درخواست کردن
to countermand goods U سفارش کالا را پس گرفتن
indenting U سفارش رسیده از خارج
indent U سفارش رسیده از خارج
reorder level U سطح سفارش مجدد
indent U سفارش درخواست کردن
custom-made U سفارش داده شده
order [placed with somebody] U سفارش [ازطرف کسی]
custom made U سفارش داده شده
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
batch costing U تعیین قیمت سفارش کالا
order form U نمونه سفارش نامه پر نکرده
ordering costs U هزینههای مربوط به سفارش کالا
indent U سفارش خرید از کشور بیگانه
the goods are on order U کالا را سفارش داده ایم
indents U سفارش خرید از کشور بیگانه
I asked for a small portion. من یک پرس کوچک سفارش دادم.
mail order U سفارش کالا بوسیله پست
a la carte U جداجدا سفارش داده شده.
testimonial U سفارش وتوصیه رضایت نامه
testimonials U سفارش وتوصیه رضایت نامه
That's not what I ordered. آن چیزی نیست که من سفارش دادم.
indenting U سفارش خرید از کشور بیگانه
I asked for the child. من یک برای بچه سفارش دادم.
floats U اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد
float U اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد
floated U اضافه بر آدرس اصلی به تمام اندیس ها یا آدرسهای مربوطه برای بررسی حجم حافظه که برنامه نیز دارد
reorder level U مقدارموجودی که حاکی از نیاز به سفارش میباشد
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. U سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
open indent U سفارش خریدی که در ان تعدادفروشندگان محدود نمیباشد
mail order U سفارش از طریق پست فروش مکاتبهای
arrays U ساختار مرتب دارای عناصر قابل دسترسی توسط اعداد برای ذخیره سازی جدول ها یا مجموعهای از دادههای مربوطه
Recent search history Forum search
1دریافت کردم
1To be capable of quoting
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1time is prceious it has great
1با مدیر مدرسه حرف میزنم
3service times
3service times
3service times
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com